بارها با دیدن یک نمایش، این سئوال در ذهن من شکل گرفته، که چرا بعضی اجراها در مجموع و یا حداقل در برخی از لحظههای نمایشی، تأثیرات ویژه و عمیقی از خود بر جای میگذارند. ولی در نمایشی دیگر و با وجود استفاده از تمامی عناصر شکل دهنده یک اجرا، (از دیدگاه دیداری، شنیداری و دراماتیک) هیچ گونه؛ یا خوشبینانه تر بگوییم؛ کمترین تأثیرات محیطی را از خود بر جای گذاشته و تأثیرات نمایشی این ابزار و عناصر، در فاصله بين صحنه و مخاطب به هرز میرود؟ پس ضمن تفکر و گفتمان پیرامون مسئله «رابطه نمایشی»، به این نتیجه رسیدم که عناصر سازنده نمایش، آن خلاء و دره عمیق را نمیتواند صرفاً با بهرهگیری از عناصر و خصوصیات فیزیکی صحنه پر کند. بلکه این نقیصه با کمک عناصر ساختاری نمایش و با تأثیرات ویژهای که در لحظه و ابعاد گوناگون یا فراتر از آن، بصورت آشکار و یا حتی پنهان ارائه میدهند جبران میشود. با تکیه به تعریف اخیر میتوانستم نتیجه گیری کنم که رابطه مهم ساخت و ساز تئاتر، چیزی نیست جز، تأثیرات کارکردی عوامل و عناصر، برای ساخت فضای نمایشی. فضایی که میتواند تأثیرگذار و تأثیر پذیر باشد. میتواند از اجتماع عناصر و عوامل سازنده نمایش شکل گیرد. این عناصر و عوامل میتوانند بر هم اثر بگذارند؛ یا به تنهایی رویداد صحنه و نمایش را به سرانجام رسانند. در این راستا ضمن بررسی کلیه عناصر و عوامل به این نتیجه رسیدم که:
«در حقیقت نمایش با کمک ابزار و عوامل خود در هر لحظه در حال ساخت فضا میباشد» و به همین دلیل است که کارگردان به عنوان محور و مغز متفکر و هماهنگ کننده اهمیت پیدا میکند. چه اوست که باید ضمن شناخت کارکردهای ویژه هر یک از عناصر؛ با ترکیب و هماهنگی آنها و چگونگی بهرهگیری از این عوامل، در ساخت فضای نمایشی کوشا باشد.
اگر بپذیریم که عناصر فضاساز؛ همه عوامل و عناصر و ارکان بصری، دیداری و شنیداری هستند و کارگردان مسئولیت هماهنگی و به کارگیری آنها را در جای خود به عهده دارد، خود به خود به اهمیت و گستردگی موضوع فوق پی خواهیم برد. چرا که کتابی در این حجم و در این مقطع نمیتواند جوابگوی بررسی و نگارش چگونگی عمل نمایشی همه عناصر آشکار و پنهان باشد. به یاد داشته باشیم که در هر شیوه اجرایی، کارکرد عوامل سازنده فضا به تناسب تغییر میکند.
از سوی دیگر در انتخاب واژة «فضا» و گزینش این واژه در مقابل معادل لاتین و علمی آن در زمینه هنرهای نمایشی با مشکل روبرو بودم. چرا که در ترجمههای مختلف، فضا و فضاسازی به معانی و تعابیر گوناگون به کار رفته است. همین مشکل در گستره هنرهای دیگر نیز وجود داشت. چه بسا که در هنرهای تجسمی یک معنا و یک تعبیر از این واژه شده که با معادل نمایشی آن بسیار متفاوت مینمود. مثلاً در واژنامة مصور هنرهای تجسمی، فضا این گونه تعریف شده است «نمایش عمق فضایی در نقاشی با خفیف کردن رنگها، و کاستن از درجه تضاد روشنی و تاریکی، و محوسازی لبه اشیا و خطوط دم گیر به نسبت دوریشان از پیش زمینه.»
با اینهمه، اگرچه در آثار تحقیقی هنرهای نمایشی، در خصوص به کارگیری این واژه اتفاق نظر نیافتم ولی سعی کردم ضمن گزینش «فضا»، در مقابل و مابه ازای "Space"، "Matrix"، "Atmospher"، "exposition" و...؛ نهایتاً «فضا» را معادل "Space" گرفته و از معبر این واژه به موضوع کتاب بپردازم.
گردآوری فهرستی از کتابهایی که به کار میآمد؛ سپس تهیه و مطالعه و استخراج مطالب مورد نیاز؛ گفتگو و مصاحبه با کارگردانان، صاحبنظران و استادان هنر تئاتر؛ مطالعه تعداد زیادی نمایشنامه برای استفاده کارکردی (مثالها)؛ مسیر تحقیق و نگارش این کتاب است.