روانشناسی رفتارگرایی بر پایة بررسی قوانین رفتاری قابل مشاهده شکل میگیرد. انسان به عنوان یک ارگانیزم تجربهگرا که استعدادهای بالقوهای برای هر رفتار دارد، در نظر گرفته میشود و همة رفتارهای انسان همانند علم فیزیک و شیمی مورد بررسی قرار میگیرند. اسکینر یکی از روانشناسان رفتارگرا است که نظریة او مبنی بر تاثیر محیط بر فرد و تقویت آن توسط فرد به عنوان یک کنشگر در علم روانشناسی نوین مطرح است.
اسکینر بر اساس آزمایشهای خود و نظریات پاولف، واتسون و ثورندایک به این نتیجه رسید که همة رفتارها را میتوان به وسیلة پیامدهای آنها (تقویتی که به دنبال رفتار میآید) کنترل و پیشبینی کرد. در واقع وی معتقد بود که بیشتر رفتارهای اجتماعی انسان صرفاً در اثر تحریک محیط به وجود نمیآید. بلکه این رفتارها، اول از جاندار سر میزند و درصورتیکه محیط آنها را تقویت کند، پابرجا میمانند. اسکینر این نظریة خود را یادگیری وسیلهای یا شرطیشدن عامل(کنشگر) نامیده است. از همین روی، اسکینر دو نوع تقویتکنندة رفتاری را مورد ملاحظه قرار میدهد: ۱. تقویت مثبت که در آن از طریق ارائة یک محرک خوشایند، احتمال تکرار پاسخ افزایش مییابد ۲. تقویت منفی که در آن از طریق حذف یک محرک ناخوشایند و آزاردهنده، احتمال تکرار پاسخ افزایش مییابد.
اسکینر این نوع شرطیسازی را روشی میداند که در آن ایجاد تغییر در پیامدهای یک رفتار، میزان رویداد آن رفتار را تحت تأثیر قرار میدهد. شخصیت ازنظر اسکینر مجموعهای از این رفتارهای کنشگر است. علت نامگذاری این نوع شرطیسازی به شرطیسازی عامل یا کنشگر این است که برخلاف نظریات پاولف و واتسون، در این نظریه جاندار موجودی فعال تلقی میشود که درعینحال که تحت کنترل محیط قرار میگیرد، خود نیز بر روی آن عمل میکند و آن را تحت کنترل درمیآورد.
اسکینر بر آزادی و شأن نیز به عنوان یک اصل مهم در زندگی انسان تاکید میکند و یادآور میشود که انسان همواره در محیط دچار جبر است و آزادی انجام هر کاری را ندارد. او مدعی است که انسان در طول تاریخ همیشه تحت کنترل عوامل اجتماعی و فیزیکی بوده است، اما شکلهای کنترل از زمانی به زمانی دیگر فرق میکرده است. انسانها گاه از راه تقویت مثبت به کار واداشته میشدند و گاه از طریق تقویت منفی و رفتار نامطلوب آنها نیز به وسیلة روشهای تنبیهی سرکوب میشده است. او میگوید درگذشته روشهای کنترل منفی بودهاند، اما به علت مشکلاتی که این روشها دارند، ازجمله فرار کردن شخص تحت کنترل از شخص و محیط کنترلکننده و حملهور شدن کنترل شونده به کنترلکننده، آنها بهتدریج جای خود را به روشهای کنترل مثبت دادهاند.
عارف قزوینی از جمله شعرای دورة مشروطه است که به عنوان یک شاعر و متفکر در جریان اتفاقات این عصر حضور دارد و از نزدیک شاهد مرگ همرزمان خود و شکستهای متعدد آزادیخواهان است و عمدة وقایع دوران مشروطه در اشعار خود بازتاب داده است. در میان تمام شاعران عصر مشروطه، عارف قزوینی چهرة برجستهتری به لحاظ ارتباط بسیار عاطفی و تنگاتنگ او با مفهوم آزادی و وطنپرستی است. او تمام زندگی و هنر خود را وقف وطن نمود و بهصورت بسیار مظلومانهای زندگی کرد و از دنیا رفت. عوامل بسیاری وجود دارند که نشان میدهند عارف قزوینی شخصیتی سرخورده و مأیوس دارد. عارف هیچگاه در زندگی شخصی چنانکه باید نتوانست موفقیتی داشته باشد. این شکست از همان شکست عشقی در دوران جوانی تا شکست مشروطه و کودتای رضاخان تا مرگ کلنل پسیان را که عارف سخت شیفتة او بود، شامل میشود
در این پژوهش در صدد آن هستیم که علل سرخوردگیهای سیاسی-اجتماعی را در اشعار عارف با تکیه بر نظریات اسکینر آشکار سازیم تا به این سوال پاسخ دهیم که: کدامیک از جریانات سیاسی-اجتماعی دوران مشروطه، انعکاس موثرتری در اشعار عارف قزوینی داشتهاند؟