کتاب من اعلام میکنم با زیر عنوان 31 قولی که باید در زندگی به خودتان بدهید اثر جول اوستین با ترجمه نیما سبلانی در قطع رقعی در 152 صفحه توسط نشر زرین اندیشمند روانه بازار دیجیتال شد. برای سفارش این کتاب میتوانید از طریق اینستاگرام و دیجیکالا اقدام نمایید.
نیماسبلانی طالشمکائیل (20/5/1374) مولف و مترجم و محقق ایرانی ، وی بیش ازده جلد کتاب تخصصی روانشناسی و عمومی به چاپ رسانیده است . همچنین میتوان مقاله متعددی از این محقق در مجلات داخلی و خارجی مشاهده کرد . از نمونه کتاب های چاپی این نویسنده میتوان به کتاب من اعلام میکنم با عنوان اصلی و با زیر عنوان 31 قولی که باید در زندگی به خودتان بدهید اشاره کرد.
سبلانی در حال حاضر در آموزش و پروش ایران مشغول به کار است و همچنین دانشجو دکتری روانشناسی تربیتی و عضو انجمن روانشناسی نظامی ایران نیز است.
هنگامی که او کلاس دوم بود، دانشآموزان دیگر با او بازی نمیکردند. چرا که او متفاوت به نظر میرسید. او با این ناامنیهای باورنکردنی بزرگ شد. او از همه دوری میکرد و با خودش تنها میماند. او واقعاً ً هیچ دوستی نداشت. یک روز کارمند مدرسه در حال انجام آزمایشهای شنوایی بود. در حالی که معلم خیلی آرام چیزی را زمزمه میکرد، دانشآموزان را میدید که بهآرامی از دختر فاصله میگرفتند. به دانشآموزان گفته شد تا در مقابل کلاس، جملاتی که معلم زمزمه کرده بود را بلند تکرار کنند.
معلم برای اکثر دانشآموزان جملاتی معمولی همچون «آسمان آبی است، یک گربه بیرون است، امروز سهشنبه است و...» را زمزمه میکرد.
دانشآموزان جملات را تکرار میکردند تا نشان دهند که بهخوبی میشنوند.
زمانی که نوبت دختربچهای شد که شکاف کام داشت، او مضطرب بود و میترسید؛ اما وقتی در آزمون شنوایی قبول شد، معلم لبخندی زد و به او گفت: «کاش تو دختر من بودی...»
وقتی او این تأیید و تعریف معلم را شنید، در درونش چیزی اتفاق افتاد. این جمله به او حس جدید اعتمادبهنفس و عزتنفس بیشتر داد؛ علاوه بر این، وقتی دانشآموزان شنیدند که چقدر معلم این دختربچه را دوست دارد، نگرششان تغییر کرد. حالا همه میخواستند با او دوست شوند. مطمئن میشدند که هنگام ناهار در کنار او بنشینند. پس از مدرسه، شروع به دعوت کردن او به خانههایشان کردند.
این چه بود؟ این تعریف توسط یک فرد مقتدر و نه والدین او بیان شده بود و این تعریف، رحمت خدا را به شیوهای بهتر وارد زندگیاش کرد. هنگامی که دختر تبدیل به یک بانوی جوان شد، اغلب از آن روز بهعنوان نقطهی عطفی در زندگیاش صحبت میکرد.
من به این فکر میکنم که چه میشد اگر معلمش از بیان این تعریف امتناع کرده بود؟ چه میشد اگر تنها چیزی معمولی گفته بود؟ در این صورت، کسی چه میدانست آن خانم امروز در چه وضعیتی بود؟
کار بسیار آسان است؛ اما چنین تأثیر عظیمی دارد. به همین دلیل است که باید عادت به تعریف در هر موقعیت ممکنی را در خود ایجاد نمایید.