ناطور دشت با ناتور دشت اثر نویسنده امریکایی جروم دیوید سالینجر است که در سال 1945-1946 انتشار یافت.
ناطورِ دشت یا ناتورِ دشت (The Catcher in the Rye) نام رمانی اثر نویسندهٔ آمریکایی جروم دیوید سالینجر است که در ابتدا به صورت دنبالهدار در سالهای ۱۹۴۵–۴۶ انتشار یافت.این رمان کلاسیک که در اصل برای مخاطب بزرگسال منتشر شده بود، به دلیل درونمایه طغیانگری و عصبانیت نوجوان داستان، مورد توجه بسیاری از نوجوانان قرار گرفت.
رمان ناتوردشت از زبان هولدن کالفید، نوجوان 17 سالهای است که از مدرسه اخراج شده و حالا در یک مرکز توانبخشی داستان زندگیاش را برای روانکاو خود تعریف میکند، روايت ميشود. هولدن از همان ابتدا با لحنی صریح و خودمانی و البته بیحوصله شروع به شرح مختصری از خانوادهاش میکند. کمی بعد او ماجرای اخراج شدنش از مدرسه و ماجرای ترک خوابگاه را تعریف میکند. این چهارمین بار است که او از مدرسه اخراج ميشود و دیگر فرصت جبران ندارد. هولد كالفيد سه روز برای رفتن به خانه فرصت دارد. او در داستان راوی این سه روز از زندگیاش تا برگشتن به خانه است. سه روزی که هولدن احساس شکست و بیچارگی خود را روایت میکند و انگیزهای برای بازگشت به خانه ندارد. از طرفی علاقهای هم ندارد تا خانوادهاش چیزی در این مورد بدانند.
ناطور دشت از محبوبترین و تاثیرگذارترین رمانهای امریکایی است؛ بنابراین مطالعه آن را به همه کتابخوانها پیشنهاد میکنیم.
سلینجر از همان ابتدای داستان از کلمات عامیانه و خودمانی در لحن هولدن استفاده ميكند تا خواننده با شخصیت او ارتباط نزدیکتری برقرار کند و فضای داستان ملموس به نظر برسد. اما در بعضی از قسمتهای داستان از عبارات نامناسب و عامیانه که گاهی حتی کلمات رکیک هستند، مستقیم استفاده شده است. به همین دلیل خواندن این کتاب برای افراد زیر چهارده سال توصیه نمیشود. به غیر از زبان مورد استفاده شده در داستان موضوعاتی در کتاب وجود دارد که از نظر محتوای اخلاقی، خواندن آن به افراد کمتر از این سن پیشنهاد نمیشود.
در ادبیات فارسی ميتوان کلمهي ناتور را در بیتی از سعدی بینیم، «جهان دیده پیری بر او بر گذشت/ چنین گفت خندان به ناتور دشت». این کلمه در فرهنگ لغت به معنای نگهبان، محافظتکننده و باغبان آمده است. در اواخر داستان هم هولدن به خواهرش فیبی از علایقش و شغلی که دوست دارد میگوید. او توضیح میدهد که میخواهم ناتور دشت باشم. یعنی در انتهای دشت و در جایی که کودکان ممکن است از لبهی پرتگاه پرت شوند، آنها را از افتادن از دره نجات دهد. هولدن میگوید: «همهش مجسم میکنم که هزارها بچهی کوچیک دارن تو دشت بازی میکنن و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدم بزرگه، جز من. من هم لبهی یه پرتگاه خطرناک وایسادهم و باید هر کسی رو که میاد طرف پرتگاه بگیرم... تمام روز کارم همینه. یه ناتور ِدشتم...».
هولدن کالفیلد شخصیت محبوب علاقهمندان به ادبیات داستانی آمریکا است. او راوی هفده سالهی رک، باهوش، کلافه و مهربان رمان ناطوردشت است. پسری با احساس و با استعداد که از دنیای آدم بزرگها خوشش نمیآید، چون متوجهي افکار پوچ مردم در جامعهی خود شده است. هولدن نسبت به سن خود درک بیشتری به دنیا و حقیقت آن دارد. او با وجود استعداد و عواطف فردی بیهدف است و آیندهای روشن برای خودش در جامعهی بعد از جنگ آمریکا نمیبیند. هولدن احساس افسردگی و تنهایی میکند و معتقد است در دنیای بزرگسالان هیچ كس به معنای واقعی عاقل و بالغ نشده است. او به کودکان علاقهی زیادی دارد و موفقیت و خوشبختی آنها برایش مهم است. به همین دلیل در کتاب روابط صمیمانهي هولدن با خواهر کوچکش فیبی و نقش مهم او در علاقهی هولدن به شغل آیندهاش به چشم میخورد. هولدن کالفید نگران جامعه و سرنوشت افراد است، کتاب میخواند و متفکر است. او خودش نمیداند زندگیاش در چه مسیری و چگونه باید پیش رود و همین باعث شده تا بسیاری از نوجوانان و جوانان با شخصیت هولدن کالفید همذات پنداری کنند.
سلینجر؛ انزوا، نویسندگی و داستانهاي ديگرجروم دیوید سلینجر که با نام جی.دی سلینجر شهرت دارد در سال 1919 به دنيا آمد. او پسر یک پدر یهودی و یک مادر مسیحی بود و مانند هولدن کالفیلد، قهرمان کتاب ناتور دشت، در شهر نیویورک متولد شد. سلينجر بعد از گذراندن دورههای کوتاه در دانشگاههای «نیویورک» و «کلمبیا»، تمام وقت خود را به طور کامل به نوشتن اختصاص داد. انتشار داستانهایش در مجلهي «نیویورکر» باعث شهرت این نویسندهی آمریکایی شد. سلینجر فردی خجالتی منزوی و رک بود و کمتر در جمع حاضر میشد و علاقهای به مصاحبه با رسانهها نداشت. زندگی سلینجر همچنان مورد توجهي بسیاری از علاقهمندان به ادبیات است. او در دوران جنگ جهانی دوم در ارتش بود و در آن زمان حتی ملاقاتی با «ارنست همینگوی» نویسندهي بزرگ آمریکایی در پاریس داشت. بسیاری از بهترین داستانهای سلینجر برگرفته از تجربیات شخصی او در دوران جنگ است. او کتاب ناطور دشت را هم در زمان حضورش در جبهههای جنگ نوشت. سلینجر قبل از نویسنده شدن، به بازیگری علاقه داشت و مثل هولدن در کودکی به مدرسه و درس و حتی به سینما علاقهای نداشت.
سلینجر نام هولدن کالفید را از ترکیب نام «ویلیام هولدن» و «جوآن کالفیلد» دو بازیگر فیلم سینمایی «روث عزیز» انتخاب کرد. جالب است بدانید شخصیت داستانی «هنری چیناسکی» که در سایر رمانهای «بوکوفسکی» وجود دارد و شخصیت «فردینان باردامو» در کتاب «سفر به انتهای شب» نوشتهی «لوئی فردینان سلین» تا حدودی شخصیتهایی نزدیک به هولدن کالفید در دنیای ادبیات هستند.
جملاتی از کتاب ناطور دشتاگر آمدهای بشنوی متولد کدام شهرم و کودکیِ نکبتم چطور گذشته و مامان بابام قبل از بهدنیاآمدنم چه میکردند و چه میدانم از این دیویدکاپرفیلدبازیها... بیخیال! اذیتت نمیکنم، راستش اعصابش نیست. تعارف نکرده باشم اینها هم خمیازهآورند، هم اگر به گوش مامان بابام برسد که از زندگیشان چیزی درز دادهام، بندهخداها بواسیرشان در میرود. آنقدر حساساند که نگو و نپرس، بهخصوص بابا. نمیگویم مهربان نیستند چون توش شک ندارم، ولی خب زیادی حساساند. بعدش هم قرار نیست عین این پیرمردها بشینم برات از سرگذشتم بگویم. فقط برات از بلایی میگویم که دوروورِ کریسمس سال پیش سرم آمد و جانبهلبم کرد و کارم را به علافیِ اینجا کشاند. به برادرم دیبی هم اینها را گفتهم. تو هالیوود کار میکند.