زویا پیرزاد، مترجم و نویسنده موفق کشورمان، سال ۱۳۳۱ از پدری مسلمان و مادری ارمنی در شهر آبادان بهدنیا آمد. او دوران کودکی و مدرسه را هم در این شهر گذراند. پیرزاد بعد از ازدواج به تهران آمد. او اکنون بههمراه خانوادهاش در آلمان ساکن است. حاصل ازدواج او دو پسر به نامهای ساشا و شروین است.
زویا پیرزاد، مترجم و نویسنده موفق کشورمان، سال ۱۳۳۱ از پدری مسلمان و مادری ارمنی در شهر آبادان بهدنیا آمد. او دوران کودکی و مدرسه را هم در این شهر گذراند. پیرزاد بعد از ازدواج به تهران آمد. او اکنون بههمراه خانوادهاش در آلمان ساکن است. حاصل ازدواج او دو پسر به نامهای ساشا و شروین است.
پیرزاد قبل از آنکه فعالیت خود را بهصورت جدی بهعنوان نویسنده آغار کند، به کار ترجمه مشغول بود. از جمله ترجمههای او میتوان به «کتاب آلیس در سرزمین عجایب » و «آوای جهیدن غوک» اشاره کرد.
اوایل دههٔ هفتاد برای او آغازی برای نویسنده شدن بود. او در همین سالها نوشتن داستان کوتاه را آغاز کرد و سه کتاب منتشر کرد. هرکدام از این کتابها شامل مجموعهای از داستانکوتاههای او بودند. این سه کتاب عبارتاند از: «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «یک روز مانده به عید پاک». داستانکوتاههای او با توجه به قلم مخصوصبهخود و نوع نگاهش بهویژه به زنان و روزمرگیهایشان با استقبال زیادی از سوی مخاطبان روبهرو شد.
پس از آن، او خود را برای نوشتن اولین رمان بلندش یعنی «چراغ ها را من خاموش می کنم » آماده کرد و موفق شد آن را در سال ۱۳۸۰ بهچاپ برساند. انتشار این کتاب برای زویا پیرزاد اوج دوران حرفهایاش در نویسندگی محسوب میشود. او با این رمان علاوه بر اینکه بیشازپیش قلمش شناخته شد و موردپسند عموم مردم قرار گرفت، موفق به دریافت جوایز مهمی چون «بهترین رمان سال پکا»، «جایزه بنیاد هوشنگ گلشیری» و «جایزه کتاب سال» شد.
نکتهای که در نوشتهها و آثار زویا پیرزاد مشهود است موضوع و محوریت داستانهایش است؛ داستانهای او دربارۀ زنان، دغدغهها و مسائلشان است. او دغدغهاش را به زبان ساده مینویسد و سوژههایش را از روزمرگیها انتخاب میکند.
کسی که با دنیای زنانه و چالشهایشان حس همذاتپنداری نداشته باشد، داستانها و روایتهای پیرزاد را سطحی میانگارد؛ باوجود این اگر قدری با دنیای زنان آشنا باشید، هنر زویا پیرزاد در نوع روایت و نگاهش به زنان و مسائلشان را درمییابید.
او در مصاحبهای با روزنامه «مترو» در اینباره میگوید: «من در مورد زنان زیاد مینویسم، زیرا موضوع زنان درحال حاضر در مرکز دلمشغولیهای من قرار دارد. اینکه فکر کنیم زنان به مردان وابستهاند، واقعا مرا میرنجاند. در ایران، ارمنستان، هندوستان و بسیاری کشورهای دیگر که فرهنگ غیرغربی دارند، دختر زمانی که متولد میشود، دخترِ پدرش است و سپس زنِ شوهرش و در نهایت مادرِ پسرش. سرنوشت و زندگی یک زن همواره به زندگی یک مرد گره خورده. این چیزی است که جامعه از زن توقع دارد: کار کردن در منزل، ازدواج کردن و سپس بچهدار شدن.»
او همچنین در ادامه دربارۀ حضور فعال زنان ایرانی در جامعه میگوید: «مردم غرب دربارۀ ایران تصور غلطی دارند. ایران نه عربستان سعودی است و نه کویت. شاید پوشش زنان ایرانی در خانه و محیطهای اجتماعی با هم متفاوت باشد، اما زنان ایرانی نقش مقدم را در خانواده از سالها پیش داشتهاند و حتی در خانوادههای سنتی هم این نقش وجود دارد. زنان در ایران در بسیاری از مشاغل حضور دارند، میتوانند مقامهای دولتی داشته باشند، عضو احزاب بشوند و حتی پدیدۀ مد هم در ایران فراگیر است.»
این کتاب اولین رمان خانم پیرزاد بود و بسیار مورد استقبال قرار گرفت. داستان این کتاب دربارۀ روزمرگیهای زنی ارمنی در آبادان به نام «کلاریس» است. نویسنده داستان را از زبان اولشخص، که همان کلاریس است، روایت میکند. همین شیوه باعث شده است مخاطب بیشتر با درونیات او بهعنوان زن و اولشخص ارتباط برقرار کند و بتواند زندگی را از دید زنی خانهدار که تمام زندگیاش را وقف خانوادهاش کرده، بهتر ببیند و درک کند.
کتاب به زبانهای انگلیسی، یونانی، فرانسوی، ترکی، آلمانی، نروژی و چینی ترجمه شده است.
این کتاب در زبان انگلیسی با نام «چیزهایی هست که نگفتیم» منتشر شده است و جزء پرفروشترینهای انتشارات «وان ورد» بوده است.
این رمان دومین رمان پیرزاد و باز هم دربارۀ زنان است، اما این بار او زنانی از سه نسل را مورد توجه قرار داده است. داستان این کتاب دربارۀ زن مطلقهای به نام «آرزو» است که یک دختر دارد و با مادرش زندگی می کند. او بهعنوان زنی مستقل تصمیم میگیرد شغل پدرش را ادامه دهد که مدیر بنگاه معاملات ملکی است.
جوایز و افتخارات