كهنترين و محبوبترين نوع ادبي در ميان اقوام و ملل، افسانهها، قصهها و در معناي وسيعتر آن «داستان » است. انسان همواره آرمانها، آرزوها، عشق، مصائب و شاديهايش را در قالب داستانهايي كه ساخته و پرداخته است، بيان نموده است و تمامي اين مسائل در بلور قصهها و داستانها تجلي مييابند. از اين رو ميتوان داستانها را مجموعهاي به حساب آورد كه در آنها مسائل مربوط به انسان يافته ميشود، با بررسي دقيق داستانها در هر عصر و دورهاي ميتوان به يك دوره كامل از مسائل جامعه شناسي و روان شناسي مردمان آن عصر و دوره دست يافت.
رمان، گونهی برتر ادبيات مدرن: رمان را كه به راستي و به درستي ادامه و جايگزين حماسه دانسته ميشود (با ختين) – بايد زادهاي تحول و نگاه و نگرش انسان به هستي و هويت خود و پيرامونش دانست. به تعبير ميلان كوندرا (خالقِ بار هستي، شوخي، هنر رمان و... ) « زماني كه نظام قديم ارزشها كه خير و شر را از يكديگر جدا ميساخت و به هر چيز معناي خاص خودش را ميداد، به آرامي از صحنه بيرون ميرفت، دن كيشوت از خانهاش به در آمد و ديگر قادر نبود جهان را باز شناسد. اين جهان، بدون حضور نيروي متافيزيكي، ناگهان در ابهامي ترسناك فرو رفت، يگانه حقيقت متافيزيكي به صورت صدها حقيقت نسبي در آمد كه آدميان به آنها روي ميآوردند، بدين گونه، جهان عصر جديد و رمان كه تصوير و الگوي آن بود، تولد يافت »
با توجه به اين نكته كه رمان حاصل عبور بشر از جهان حقيقت مطلق و ورود او به دنياي اصالت نسبيت هاست، به سختي ميتوان نقطهي شروع معيني براي پيدايش رمان در نظر گرفت و يك نوشته يا مجموعهاي از آثار را به عنوان اولين رمانهاي جهان معرفي نمود. با اين حال در ميان آثار نويسندگان آغاز دوران مدرن، دن كيشوت سروانش (1605-1615) و كارهایِ دانيل دفو، فيلدينگ ريچاردسون و نويسندگان انگليسي اوايل قرنِ 18 را ميشود بدون هيچ شك و ترديدي رمان دانست .
باید گفت، رمان، انسان را همواره و وفادارانه از آغاز عصر جديد همراهي ميكند. او را در شناخت و درك زاويههاي پنهان هستي ياري ميدهد. از آن زمان كه انسان، بار كشف و درك ناشناختهها را بر دوش رمان ميگذارد، « شور و شوق شناختن » بر رمان چيره ميشود، تا رمان، زندگي معمولي انسان را بكاود، آن را در برابر «فراموشي هستي» حراست كند و «جهان زندگي» را پيوسته روشنايي بخشد. از اين روست كه كوندرا ميگويد: « من پافشاري هرمان بروخ را در بيان اين مطلب درك ميكنم و ميپذيرم كه: يگانه علت وجودي رمان كشف آن چيزي است كه فقط رمان كشف تواند كرد. رماني كه جزء ناشناختهاي از هستي را كشف نكند، غير اخلاقي است. شناخت، يگانه رسالت اخلاقي رمان است ». از آنجا كه تعريف روشن و جامعي كه، اولاً همه جنبههاي رمان را در برگيرد، ثانياً مورد قبول همه رمان پژوهان باشد، دشوار يا حتي غير ممكن مينمايد، در اين قسمت به چند تعريف برجسته و متنوع از چند چهرهی برجسته اشاره ميشود:
۱- ميخائيل باختين ميگويد: «رمان، يك گونهي ادبي چند بعدي است، رمان، گونهاي ادبي پويا با پيرنگي بسيار دقيق است، رمان گونهي ادبي پيچيده و غامضي است، رمان داستان عاشقانه است، رمان گونه ای ادبي است به نثر» .
۲- برخي از پژوهشگران با تكيه بر كاركرد واقع نگاري رمان معتقدند: «رمان تصويري از زندگي و رفتارهاي واقعي است؛ نيز تصويري از روزگاري كه رمان در آن نوشته شده است. قصه با آن زبان فخيم و رفيعش به وصف چيزهايي ميپردازد كه هرگز رخ نداده اند؛ حتي امكان رخ دادنشان نيز نيست. رمان گزارشی است آشنا از چيزهايي كه هر روز جلو چشمان ما اتفاق ميافتد؛ چيزهايي از آن قبيل كه ممكن است بر سر دوستان ما بيايد، يا بر سر خود ما، و كمال رمان آن است كه هر صحنه را به شيوهاي چنان ساده و طبيعي باز نمايد و همه را چنان محتمل وانمود سازد كه ما از آن رهگذر اغفال شويم و بپنداريم هر چه در آن هست، درست است، تا آنجا كه از شادي و غم قهرمانان رمان چنان متاثر شويم كه گويي اين همه از آن خود ماست».
۳- «آنان كه بيشتر به ساختار و حجم رمان توجه دارند براين باورند كه، اصطلاح رمان بر نوشتههاي بسيار گوناگون اطلاق ميشود كه تنها وجه مشتركشان در اين است كه مفصل اند و منثور و داستاني. رمان از اين جهت كه روايتي است مبسوط، از داستان كوتاه، تميز داده ميشود. حجيمتر و مفصلتر بودن رمان، اجازهي ورود به شخصيتهاي بيشتري را ميدهد و از اين رو طرح يا طرحهاي آن پيچيدهتر و محيط اجتماعي آن پر تحولتر است. علاوه بر اين، بيش از داستان كوتاه يا بلند، دست نويسنده را در پردازش شخصيتها باز ميگذارد و به همين دليل سبك و اسلوبي (mode) كه نويسنده انتخاب ميكند بايد تمركز يافتهتر باشد».
۴- فورستر تعريفي جامع و خلاصه از رمان دارد؛ «رمان، داستاني است به نثر، با وسعتي معين و اين براي ما كافي است، جز اينكه شايد اضافه كنيم كه در اين حد يا وسعت نبايد كمتر از پنجاه هزار كلمه باشد، از لحاظ اين گفتارها هر داستان منثوري كه بالغ بر پنجاه هزار كلمه باشد رمان است ».
۵- جمال مير صادقي نيز ميگويد: «رمان، نثر روايتي خلاقانه است، با طول شايان توجه و پيچيدگيهاي خاصي كه با تجربه انساني همراه با تخيل، سرو كار داشته باشد و از طريق توالي حوادث بيان شود و در آن گروهي از شخصيتها در صحنهاي مشخص شركت داشته باشند».
رمان هرچه باشد، در ادبيات فارسي امروز – اگر چه نمونههاي شاخص جهاني ندارد – از اهميت بسياري بالايي برخوردار است. اين نوع ادبي كه با كتاب احمد طالبوف (۱۳۱۱) ه. ق، شمس و طغراي محمد باقر ميرزا خسروي (۱۳۲۷) ه. ق، و امير ارسلان نامدار (۱۳۴۰)ه. ق، به ادبيات فارسي وارد شده است، تحولات متعددي را پشت سر نهاده است و به بلوغ نسبي رسيده است. جامعه آن را به عنوان يك گونهی اصيل و معتبر ادبي پذيرفته است. حدود يك قرن پس از نوشته شدن اولين نمونههاي آن و ۷۵ سال پس از چاپ بر جستهترين نمونهي آن، بوف كور، امروزه، منتقدان و مردم، هر دو، با آثار نسبتاً جديدي مانند شازده احتجاب، سووشون، همسايهها، كليدر، همنوایی شبانه ارکستر چوبها و بسياري از رمانهاي درخشان فارسي، همچون آثار كلاسيك و اسناد هويت ملي خود برخورد ميكنند.