عناصر داستان در کنار یکدیگر معنا پیدا می کنند، داستان را شکل می دهند و هر یک به اندازه خود مهم هستند. بی شک نقش عنصر زمان نیز در شکل گیری داستان حیاتی است.
بدون زمان حوادث و اتفاقات رخ نمی دهند و گره های داستانی ایجاد نمی شوند. حذف زمان باعث فروپاشی زنجیره داستان می شود. هیچ شخصیتی شکل نمی گیرد و واقعه ای رخ نمی دهد. در اصل هر حرکت طولی و عرضی در داستان به حرکات قبلی و بعدی خود بستگی دارد. البته در برخی داستان ها، نویسنده زمان را در نظر نگرفته و از حادثه ای به حادثه دیگر می پرد. حتی در این نوع داستان ها نیز نظم خاصی حاکم است فقط ترتیب کنش ها رعایت نشده است. اما خواننده با این کار گیج خواهد شد و ممکن است توجه خود را به مسائل اصلی داستان از دست بدهد.
برخی نویسندگان مانند امیلی برونته، ویرجینیا ولف و چند تن دیگر سعی در پنهان کردن زمان در داستان های خود داشتند. اما کسی نمی تواند این عنصر را انکار کند زیرا باعث ناهمگونی و بی نظمی می شود. امروزه نیز برخی نویسندگان ایرانی بدون هیچ دلیل مشخصی زمان را برهم زده و صحنه ها و وقایع نامفهوم پدید می آورند و گمان خود آثاری جذاب و متفاوت خلق می کنند. اگر نویسنده می خواهد زمان را برهم زند باید دلایل منطقی و طرحی مشخص داشته باشد. این جریان مدرنیته باعث شده است برخی نویسندگان برای پوشاندن ضعف های خود از این روش استفاده کنند. این دسته از نویسندگان اصلا با برونته و ولف قابل قیاس نیستند. زیرا آن ها برای برهم زدن زمان داستان های خود دلایل منطقی داشتند.
نویسندگان برای برهم زدن زمان و توالی حوادث معمولا از سه روش استفاده می کنند:
1. جریان سیال ذهن
2. جا به جایی حوادث و صحنه ها
3. بازگشت به عقب
برای مثال مارسل پروست در کتاب جستجوی زمان از دست رفته سعی کرده است با استفاده از روش جریان سیال ذهن گذشته و حال را به هم پیوند بزند. استفاده از این شیوه ها نیازمند برنامه ریزی و طراحی منسجم و هدفمند است. اما در کل نویسندگان باید بدانند که زمان چیز قابل انکاری نیست و باید همیشه به آن وفادار بمانند.